هنگامه زمزمه دعای عهد با همهمه تسبیج پرندگان و نیایش دریاها، و خش خش برگها در هم میآمیزد و صبحی پرطراوت و سرشار از امید، آمیخته با بوی گل نرگس را به ارمغان میآورد. روزی که سرمشقش نام یار باشد آکنده از یاد اوست. یاد مهربان یاری که صبح هنگام «رنگین کمانِ» رنگ رنگ وجودش، گل محفل دوستارانش است.
انگار که صبح، نم نم باران عهد آمده باشد و همان وقت هم نگاه آفتاب تابنده هستی به این خیل مشتاق افتاده باشد و از این دو «رنگین کمانی» بر آسمان آبی و پاک دل منتظرانش، نقش ببندد. «رنگین کمانی» که هر رنگش نشانی از او دارد؛ از محبتش، از دعایش، از اشکش، از …
و باز آن زمان که خورشید آهنگ رفتن میکند، انگار که با سرخی خود میگوید که شب غیبتش را تاب بیاورید به این امید که آفتاب وجود او، فردای شما را روشن کند؛ آن وقت شراری از سرخی خورشید به دل دوستداران میافتد که:
من کجا و آفتاب وجود او کجا؟
این همه گناه من کجا و نیم نگاه او کجا؟
دل سیاه من کجا و امید به آمدن او کجا؟
و خبر ندارد این دل بیچاره از گناه، که او، لحظه به لحظه مراقبش است. مراقب، که مبادا به دامی در افتد.
دعا گو، که مبادا به چالهای فرو غلتد. و نمیداند این دل سیاه از گناه، که آنی که شیطان وسوسهاش میکند این اوست که دست به دعا بلند میکند و از خدا نجاتش را میطلبد و نمیداند این دل تنها، که او فقط یک دل را نمیبیند، بلکه هزاران دل را نظارهگر است…!
☆•☆•☆
سلام بر جانها، طراوت هستی، شادابی بخش روزگاران
سلام بر امام عالَم و آدم، مولای انس و جان، یکتا نگار جهان
سلام بر امید زندگی و مایه حیات…!
سلام بر مهدی، آنکه نام دلنشینش جان را معطر میکند و یاد دلانگیزش روح را طراوت میبخشد… سلام بر تو ای بقیه اولیای خدا در زمین، ای ذخیره خاندان وحی، ای آخرین امید سالروز میلادت را جشن میگیریم و یکدیگر را غنچههای تهنیت نثار میکنیم و شکوفههای تحیت میافشانیم…
اما همینکه خاطر را از یاد ولادتت خوش میداریم، گلخندههای شوق بر لبهایمان میپژمرد و غمی بزرگ بر جانمان سایه میافکند و نقش خیال را برهم میزند. غم دوری تو عزیزترین…
آخر کدام هجران دیر پای تاریخ است که بیش از هزار و صد سال به درازا کشیده شده باشد؟!
آیا هجران امروز ما به فردای وصال تو نمیرسد؟!
آیا درد عالم سوز ما را درمانی نیست؟!
آیا تشنگی ما را آب گواراریی فرو نخواهد نشاند؟!
آری وعده خدا تخلفناپذیر است. به یقین روزی خواهد آمد…!
این یلدای هجران را صبحی در میرسد. این زمستان بیفروغ را قدوم بهاران در هم خواهد شکست.
روزی خواهد رسید که آفتاب از کعبه میدمد و گلهای امید شکوفه میکند. زمین به نور پروردگارش روشن میشود.
تو خواهی آمد، ذوالفقار علی در دست. بر کعبه تکیه خواهی زد و فریادی جهانگیر بر خواهی داشت که: انا بقیه الله المنتقم!
☆•☆•☆
ماه پرتوی زیبای خود را بر زمین پخش میکند.
ستارهها آسمان را چراغانی میکنند،
پرندگان به پرواز در میآیند،
گلهای رنگارنگ زیبا، زمین را با عطر خویش خوشبو میسازند.
ای منجی انسانها بیا… بیا که همه در انتظارند،
سبزهزارها چون تو را نمیبینند رنگ باختهاند،
و پرندگان دیگر آوای دلنشین خود را سر نمیدهند.
آهوان با چشمان اشکبار خود، چشم انتظار راه تواَند
چشمه در حال ایستادن است.
درختان سر به زیر انداختهاند.
ابرهای جهل و نادانی تمام آسمان را پوشاندهاند.
ولی رنگهای رنگین کمان برای تو راه باز کردهاند
بیا با ذوالفقار پدرت دست این نامردمان را کوتاه کن
بیا و در رحمت را به سوی ما باز کن و گلهای امید را بر سرمان بپاش
ما برای ظهور تو شهر را آذین میبندیم…!
ولادت منجی عالم بشریت حضرت حجت ابن الحسن العسکری (ع) و روز جهانی مستضعفین و سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را تبریک عرض مینمائیم.