هویت شیعی نیز در درون همین خانواده اسلامی، شیعیان را صرفنظر از جنسیت و تبار و زبان و قومیتشان، از طریق باورها، عواطف، نمادها و مناسک مذهبی مشترک به هم پیوند میزند و از آنها یک جامعه شیعی میسازد. این عناصر مشترک شیعیان را در تجربههای معرفتی و عاطفی خاصی شریک میکند تا تداوم تاریخی این پیوند تضمین شود.
در میان مجموعه عناصر هویتبخش شیعی چهار عنصر مقوّم و برسازنده یافت میشود که بهمثابه چهار ستون، سقف هویت شیعی را استوار نگه میدارند. این عناصر بنیادین هویتبخش، چهار اصل تاریخی-اعتقادیاند که هم موجب پیدایش تاریخی تشیع بهمثابه یک هویت متمایز و مشخص شدهاند و هم با انگیزهبخشی موجد پویایی و دینامیسم تشیع و تداوم تاریخی آن و حفظ این هویت در مسیر گذشت سالها و قرنها بودهاند. در واقع، بخش مهمی از هویت شیعی که در بطن هویت اسلامی متولد شده و بالیده، از رهگذر نظامسازی اعتقادی حول این چهار اصل و نیز نمادسازیها و آداب و مناسک برای هرکدام بهعنوان یک مناسبت تاریخی بوده است. هم از اینروست که این اصول چهارگانه تاریخی-اعتقادی در نظر گرفته میشوند.
این عناصر بنیادین که برسازنده نظام اعتقادی شیعی و هویت اجتماعی و تاریخی در نظر گرفته میشوند عبارتند از: غدیر، فاطمیه، عاشورا و در نهایت غیبت و مهدویت که در این میان عنصر چهارم یا دستکم روایت و قرائت خاصی از آنکه فراگیرتر و شناخته شدهتر است به طایفه امامیه یا همان شیعیان دوازده امامی تعلق و اختصاص دارد.
در میان هر چهار عنصر هویتبخش شیعی، عاشورا جایگاه ممتاز و ویژهای دارد. نخست از آن رو که وجه تاریخیاش از هر سه عنصر دیگر پر رنگتر و البته دلالتها و نشانهشناسی تاریخیاش نیز روشنتر و قاطعتر است. به سخن دیگر، رویدادی است هم قطعیالسند و هم قطعیالدلاله. دیگر آنکه انگیزش عاطفیاش نیز در میان شیعیان و دیگران از همه شدیدتر و همهگیرتر بوده و است. سوم آنکه نمادسازی و مناسکسازی پیرامون آن از همه بیشتر بوده و بنابراین در منظر تاریخ بیش از همه به چشم آمده و میآید. و در نهایت نیز میتوان افزود زمینهای که متن عاشورا در آن روایت میشود از جهات متعدد گستردهتر و جامعتر است، بهگونهای که هر سه عنصر دیگر را به هم پیوند میزند.عاشورا نتیجه بیاعتنایی به غدیر و تلاشهای ناکام و مظلومانه فاطمه (س) تلقی میشود و طالب خون سیدالشهدا (س) و شهیدان کربلا نیز قائم آل رسول (صلی الله علیه و آله) خواهد بود. در روایتهایی که هر سال از رخداد سوزناک کربلا عرضه میشود همه عناصر بنیادی اسلام و تشیع بهصورت فشرده، اما منسجم و به هم پیوسته حضور دارند.
با این اوصاف، در اینکه عاشورا به جهت ظرفیتهای تاریخی و عاطفیاش یک عنصر اساسی در هویتبخشی به جامعه شیعی است تردید نمیتوان کرد. اما در عین حال همچنان که خوانشها از هویت شیعی متفاوت و مختلف و بلکه با هم مخالف میتوان بود، خوانشها از عاشورا نیز میتواند واجد تعدد و اختلاف و تعارض باشد. در اینجا تنها به این دوگانه بسیار مهم اشاره میشود که در برخی خوانشها از هویت شیعی بر تمایز و تنافر و نفرت و تقابل با دیگر مسلمانان تکیه و تأکید میشود در حالی که در خوانشهای دیگر از هویت شیعی، در عین تمایز بر وحدت و همبستگی اسلامی تأکید شده و بنای هویت شیعی بر وحدت و اخوت اسلامی نهاده میشود. در خوانش اخیر تشیع آراستن اسلام به بدعتها نیست، بلکه پیراستن آن از بدعتهاست. روایتها و قرائتها از عاشورا نیز در بطن هر یک از دو خوانش بالا از هویت شیعی، مختلف و نتیجهگیریها و جهتگیریهایش نیز متفاوت بلکه متضاد خواهد بود.
همچنین باید سه اصل را در نظر داشت که چونان سنجههای عقلایی واقعبینی در ارزیابی و انصاف در داوری را در باب عاشورا و هویت شیعی تضمین میکند. در واقع میتوان گفت هر تعریفی از هویت شیعی و هر خوانشی که از عاشورا داریم به حسب دوری یا نزدیکی با این سه اصل اعتبار خود را به نمایش مینهد، چرا که تقابل با این سه اصل، تشیعی میسازد تهی از هویت خود و عاشورایی میسازد در برابر عاشورای واقعی. این سه اصل عبارتند از حقیقت تاریخی، حرّیت اخلاقی و وحدت اسلامی.
الف) عاشورا، هویت شیعی و حقیقت تاریخی
از عاشورا میتوان روایتهایی عرضه داشت به قصد تقویت هویت شیعی، اما در تعارض با واقعیتهای تاریخی. میتوان افسانهسرایی کرد و این افسانهها را در جایگاه رویدادهای تاریخی (و نه صرفاً آفرینشهای ادبی پیرامون رویدادی بزرگ و ماندگار) نشاند. در چنین وضعیتی هویت شیعی نه بر پایه و بنیاد تاریخ و حقایق تاریخی بلکه بر اساس افسانه و ادبیات عامیانه و اساطیر اولین و آخرین بنا میشود. این فرآیند اگر چه ممکن است در کوتاهمدت و میانمدت موفق باشد، در درازمدت هویت شیعی را با خطر مواجه ساخته و این هویت را به مرور در رویارویی با پرسشها، دشوارهها، تعرضات و شبهات دچار بحران مشروعیت میکند. چه شیعیان و چه غیرشیعیان، با مطالعه و پژوهش در تاریخ و با تکیه بر عقلانیت تاریخی چنین روایتی از تشیع را فاقد پشتوانه محکم تاریخی یافته و آن را همچون بسیاری از مذاهب و فرقههای دیگر برآمده از افسانهها و اسطورهها انگاشته و در سیمای شیعیان چونان افسانهپردازان گریزان از حقایق عینی تاریخی خواهند نگریست.
عاشورا اما یک رویداد بزرگ تاریخی است و تمام عظمت هولناکش نیز در همین واقعیت تاریخی نهفته که تمام رویدادهای تاریخی دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد. البته مثل دیگر رویدادهای بزرگ و اثرگذار، در پیرامون عاشورا نیز آفرینشهای ادبی و هنری بسیار شکل گرفته، اما باید مرز میان تاریخ و آفرینشهای ادبی بهویژه داستانهای عامیانه مشخص و تاریخ از اسطوره و افسانه تفکیک شود. افسانهها و اسطورهها زیبا و جذابند و اثرگذار و گاه نیز به برساختن هویت جمعی کمک میکنند، اما تاریخی قلمداد کردن اسطورهها و افسانهها کمکی به تقویت و تداوم هویت شیعی که خود را واجد حقیقت تاریخی میداند، نمیکند. بگذریم از این نکته جانسوز و شگفت که واقعه عاشورا در همان حقیقت عریان تاریخیاش نیز از هر افسانه و اسطورهای شگفتیبرانگیزتر و تاثیرگذارتر و برانگیزانندهتر است.
بنابراین روایتی که از عاشورای تاریخی عرضه میشود، نباید با تاریخ و مستندات و واقعیات تاریخی در تعارض باشد، بلکه باید بیرون آمده از بطن پژوهشهای مستند و اساساً راوی تاریخ و مدافع حقایق آن باشد در برابر تحریفات تاریخی از هر دو سویه افراط و تفریط. باید جستجوگرانه در پی کشف آنچه واقعاً رخ داده باشیم و نقل محض را -اعم از روایتهای تاریخی و روایتهای مذهبی- به سنجه عقل نقاد، نقد کنیم. در غیر این صورت عرضه خوانشهای غیر تاریخی از عاشورا، هم اصالت این رویداد را در چشم شیعیان و غیر شیعیان کمرنگ جلوه میدهد و هم هویت شیعی را در درازمدت به بحران مشروعیت دچار میکند.
ب) عاشورا، هویت شیعی و حرّیت اخلاقی
اسلام بهمثابه یک دین، خود را نه در برابر منطق و اخلاق بلکه بر پایه این دو، عرضه کرده است. قرآن یکسره مخاطبان خود را به مشاهده، تفکر، تدبر، تعقل و تأمل و دروننگری دعوت میکند تا از این رهگذر به حقیقت تقرب یابند. نیز آنان را به رعایت اصول بنیادین اخلاق و ارزشهای اخلاقی میخواند تا گوهر انسانی خویش را به کمال برسانند. در همین مسیر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) غایت مبعوث شدنش را به کمال رساندن مکارم و فضایل اخلاقی معرفی کرده است. و این کمال محقق نخواهد شد مگرآنکه روح انسان رها شود از غل و زنجیرهایی که او را به نیاز، ترس، طمع، خشم و دیگر طبایع حیوانی بسته است. به سخن دیگر، انسانیت انسان و کمال یافتن مکارم اخلاقی و شکوفایی توانمندیهای روحی و معنویاش در آزادگی از قید و بندها و رهایی از عبودیت و بندگی غیر خداست. این حریت اخلاقی جوهر اسلام و شرط نخست مسلمانی است. آزادی از خودخواهی شخصی یا خودخواهی قومی و نژادی و قبیلگی. اینکه هر انسان را یک واحد انسانی و نماینده تمام انسانیت تلقی کنیم و قبیله و تباری جز بنی آدم را به رسمیت نشناسیم. این حریت اخلاقی هم پایه اسلام است و هم بهتبع پایه تشیع.
از اینرو هویت شیعی را باید در تناسب و توافق با حریت اخلاقی تعریف و صورتبندی کنیم نه در تعارض با آن.
تفاوت امیرالمؤمنین با دیگران در همین پایبندی به ارزشهای اخلاقی و انسانی است تا حدی که شکست در جنگ و سیاست را میپذیرد، اما به شکستن حریم اخلاق و انسانیت تن نمیدهد. سیدالشهدا (علیه السلام) نیز دشمنان خود را به حریت اخلاقی ارجاع میدهد زمانی که از دینداریشان ناامید میشود. قصه مسلم ابن عقیل در خانه هانی ابن عروه نیز بلندآوازه است آنجا که ایمان را مانع هجوم غافلگیرانه بر ابن زیاد میانگارد و شکست و شهادت را بر نقض پیمان ایمان ترجیح میدهد. مسلم نه از سر ترس یا اجتهاد شخصی بل از سر مسلمانی، غافلگیرانه بر دشمن خطرناکی چون ابن زیاد هجوم نبرد. این فقره از آموزههای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود که در سنت گفتاری و سیره رفتاریشان شواهد بسیار بر آن موجود است. همین حریت اخلاقی را در رفتار سیدالشهدا (علیه السلام) میتوان دید که نهتنها سپاهیان حر ابن یزید ریاحی بلکه اسبانشان را نیز در تنگنای آب سیراب میکند. سپاهیانی که راه را، بلکه همه راهها را بر او و خانوادهاش بستهاند. کوتاهسخن آنکه عاشورای واقعی و تاریخی نمایش آزادگی و فضیلت اخلاقی است و نمیتوان قرائت و روایتی از آن عرضه کرد که در تعارض با ارزشهای انسانی و فضایل اخلاقی باشد.
ناسزاگویی حتی به دشمنان، غیبت کردن و بدگویی حتی از دشمنان، دروغگویی حتی به قصد بدنام کردن دشمنان و نفرین گفتن به آنانکه در وقوع فاجعه کربلا دستی نداشتهاند با فرهنگ اسلام و تشیع و فرهنگ عاشورا در تقابل است. شجاعت فضیلتی است اخلاقی که خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آن بهره وافر داشتند و بنابراین زیبنده نیست تصویری آلوده به ترس و خواری از آنان ترسیم شود تا بذر ترحم در دل بیننده و شنونده کشت شود. بیتوجهی به درخشش فضیلتهای اخلاقی اعم از شجاعت، صداقت، عدالت، عزتنفس، رأفت و دیگرخواهی و غیر اینها در متن این رخداد بزرگ، یک عاشورای منحول جعل میکند که هیچ نسبتی با عاشورای واقعی و عاشورای حسینی (علیه السلام) ندارد.
ج) عاشورا، هویت شیعی و وحدت اسلامی
تمام دعوی امیرالمومنین (علیه السلام) پیش از خلافت بر سر اسلام بود و بس. و تمام دعوایش پس از خلافت نیز بر سر اسلام بود و بس. اینکه ایشان پس از درگذشت خلیفه دوم و درست در یک قدمی خلافت از آن پا پس کشید و حاضر نشد زائد بر کتاب خدا و سنت رسول(صلی الله علیه و آله) زیر بار سیره شیخین برود شاهد آشکار این مدعاست. سیدالشهدا نیز حرکت خود را با این استدلال آغاز کرد که میخواهد بنا بر حکم قرآن به معروف امر و از منکر نهی نماید و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) را زنده گرداند و امتش را اصلاح کند. به سخن دیگر، زائد بر اسلام هیچ دعوی دیگری در سنت پیشوایان تشیع که پیشوایان اسلاماند نمیتوان یافت. آنها همه داعی اخوت و منادی وحدت بودند. اگر امیرالمومنین (علیه السلام) بر حق خود چشم بست برای حفظ اسلام و وحدت مسلمانان بود و اگر در دوران خلافت، آن همه مصائب و متاعب را به جان خرید باز هم برای حفظ وحدت به قدر مقدور بود که البته میسر نشد. در سیره امام مجتبی و سیدالشهدا علیهمالسلام تا پایان شصت هجری جز این نمیبینیم. وقتی معاویه کوشید پایبندی سیدالشهدا (علیه السلام) را به ارزشهای انسانی و اسلامی، شق عصای مسلمین و نقض وحدت امت قلمداد کند آن حضرت به استدلال محکم و با شواهد و بینات نشان داد که منشأ تفرقه دستگاه دمشق است و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جد میراثدار دلسوز این امانت گرانسنگ یعنی اسلام و وحدت اسلامی بودهاند و این فقره نهفقط مدعای آن حضرت بلکه حقیقت بینقاب تاریخ است بیهیچ تفسیر و تأویل.
بنابراین چگونه میتوان پیرو کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شیعه علی (علیه السلام) و دوستدار حسین (علیه السلام) بود و روایتی از عاشورا عرضه کرد و آداب و مناسکی برایش ابداع نمود که بدعت در اصل اسلام باشد و در وحدت مسلمانان رخنه و شکاف ایجاد کند؟ چگونه میتوان هویتی برای تشیع تراشید که در تعارض با اسلام و در نتیجه، در تعارض با تشیع واقعی و تاریخی یعنی تشیع علی و فاطمه و حسین علیهمالسلام باشد؟
هویت شیعی هویتی خاص و مشخص و ممتاز و متمایز است. در این سخن شبههای و بر آن ایرادی نیست. اما این هویت را نمیتوان در تعارض با اسلام و وحدت اسلامی صورتبندی کرد همچنان که نمیتوان آن را در تعارض با حریت اخلاقی یا در تقابل با حقیقت تاریخی برساخت. متن عاشورای هویتبخش این تشیع را نیز -که نماینده بیپیرایه و بی آرایه اسلام است- نمیتوان در تقابل با این اصول سه گانه قرائت کرد. عاشورای واقعی و عاشورای حسینی (علیه السلام) که واقعاً در دهم محرم سال شصت و یک هجری بر کناره فرات و در سرزمینی به نام کربلا در نزدیکی کوفه رخ داد هم از حقیقت تاریخی بهرهمند است و هم نمایشگر حریت اخلاقی است و هم منادی وحدت اسلامی. هر عاشورای دیگر جزو این عاشورای حسینی (علیه السلام) نیست.
______________________________________________
*در یک نگاه دقیقتر البته، تشیع مجموعهای از چندین نظام اعتقادی است که در عین اشتراک در برخی عناصر مذهبی، تفاوتهای اساسی نیز با هم دارند. دستکم از شیعیان زیدی و اسماعیلی و اثنی عشری میتوان نام برد که شاخههای اصلی مذهب تشیعاند. بهعلاوه، هر سه شاخه یاد شده در طول تاریخ دگرگونیها و دگردیسیهایی به خود دیده و مانند هر آیین و مذهب دیگر در زمانها و مکانهای متفاوت جلوهها و رنگهای متعدد به خود گرفتهاند و از همین رو، هر یک به چندین زیرشاخه دیگر منشعب شدهاند. با این همه، در میان سه شاخه اصلی شیعیان، از قرن دهم هجری بدین سو، شاخه دوازده امامی چهره غالب در کلیت جوامع شیعی بوده و سرنوشت شیعیان را رقم زده و از هویت شیعی دفاع کرده است.